آیا اسلام دستور به کتک زدن زنان داده است؟
آیا مرد حق دارد زن را بزند؟
«وَ اللاَّتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً» نساء (4)، آیه 34.؛ «و زنانى را که از نافرمانى آنان بیم دارید، (-(نخست)-) پندشان دهید و (-(بعد)-) در خوابگاهها از ایشان دورى کنید و (-(اگر تأثیر نکرد)-)، آنان را بزنید؛
پس اگر شما را اطاعت کردند، (-(دیگر)-) بر آنها هیچ راهى (-(براى سرزنش)-) مجویید که خدا والاى بزرگ است».
✅ پاسخ این است که آرى، قرآن شریف در آیه مورد بحث، چنین مطلبى را بیان فرموده است و ما هیچگاه اصل آن را در قرآن انکار نمىکنیم؛ ولى نکته مهم این است که بدانیم اسلام و قرآن که آن همه به زن خدمت کرده است و در زمانى که او را در حد یک کالاى کم ارزش تنزّل داده بودند، وى را
به جایگاه بلندى رسانید، چرا چنین دستورى داده؟
به نظر ما این مسئله، یک توصیه و سفارش اخلاقى صرف هم نیست؛ بلکه یک دستور و تکلیف است؛ ولى قبل از آن که به اصل پاسخ بپردازیم، مناسب است نظر اسلام راجع به نوع و جنس زن روشن گردد؛ تا آن حکم قرآنى با توجه به این نظر، مورد تأمل قرار گیرد. در اینباره، روایات فراوانى وجود دارد که به چند نمونه زیر اکتفا میکنیم:
1. پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: «من در شگفتم از کسى که زن خود را میزند؛ در حالى که خودش براى کتک خوردن، سزاوارتر است! زنانتان را نزنید که قصاص دارد». قال النبی صلى الله علیه وآله: «انّى اتعجَّب ممن یضرب امرأته و هو بالضرب اولى منها، لا تضربوا نساءکم بالخشب فان فیه القصاص»، (بحارالانوار، ج 100 باب احوال الرجال والنساء، ص 249، حدیث 238).
2. همچنین فرمود: «زنان بر مرد کریم، غالب میشوند و مرد لئیم، بر زنان مسلّط میگردد. من دوست دارم کریم مغلوب باشم؛ نه لئیم غالب». «المرأته تغلب الرجل الکریم و یغلبها الرجل اللئیم أنا احب ان اکون کریم مغلوب ولا لئیم ینتصر»، (منتدى الشواهق، ص 11).
3. امام صادق علیه السلام از پدرش چنین روایت کرده است: «وقتى با زنى ازدواج مىکنید، احترامش کنید. او، مایه آرامش شماست. زنان را آزار ندهید و حقوق آنان را ضایع نکنید». «من اتخذّ امرأته فلیکرمها، فانما امرأة احدکم لعبة فمن اتخذها فلایضیعها»، (بحارالانوار، ج 100، ص 224).
4. پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: «هر مردى که بر بد اخلاقى همسرش صبر کند، خدا اجر داوودعلیه السلام را به او میدهد و به هر زنى که بر بداخلاقى مردش صبر کند، اجرى همچون اجر آسیه که با فرعون کنار آمد، عطا میکند». بحارالانوار، ج 100، ص 247.
5. حضرت على علیه السلام میفرماید: «در هر حال با زنت مدارا کن و با او به نیکى رفتار نما؛ تا زندگى لبریز از صفا و صمیمیت باشد». قال على علیه السلام: «فدارها على کل حال و احسن الصحبة لها لیصفو عیشک»، (وسائل الشیعه، تهران، ج 7، ص 120، باب 87، ح 3).
6. آخرین سخنى که هنگام وفات از رسول خدا شنیدند، سه سخن بود؛ «نماز را بر پاى دارید و مراقب حقوق بردگان باشید و ستم نکنید؛ خدا را
خدا را درباره زنان که در دست شمایند. با زنانتان نیکو زندگى کنید و حریم آنان را نگاه دارید». «الله الله فى النساء و فیما ملکت ایمانکم، فانّ آخر ما تکلّم به نبیکمصلى الله علیه وآله ان قال: «اوصیکم بالضعفین النساء و ما ملکت ایمانکم، الصلوة الصلوة»، (حرانى، تحف العقول، ترجمه صادق حسنزاده، ص 334).
پس این همه اسلام براى زن ارزش و احترام قائل شده، ولى با این همه اهتمام و ارزشى که اسلام براى زن قائل شده، نمىیتواند در مقابل به خطر افتادن سلامت روحى و اخلاقى فرد و جامعه، نرمش نشان دهد؛ زیرا باید توجه داشت که حکم ضرب فقط و فقط مربوط به مورد «نشوز زن» است؛
نه در مورد کارهاى خانه، بچه دارى و انواع اختلافهاى خانوادگى و یا هرگونه نافرمانى از شوهر.
نشوز زن، آن است که او به صورت مکرر و طولانى مدت و بدون هیچگونه عذر و مشکل، از مسائل زناشویى سرباز زند؛ نه یک بار و دو بار
و نه یک روز و دو روز و نه در برخى مواقع که فاقد میل شخصى است؛ بلکه در صورتى که این ممانعت و سرپیچى به صورت روش و اخلاق و رویه زندگى زن درآید.
به نظر شما، تبعات و آثار این عملکرد چه خواهد بود؟ آیا چیزى جز به فساد کشیده شدن مرد را به دنبال خواهد داشت؟ با این رویه، هم زن
به گناه و فساد می افتد و هم مرد و کانون خانه و خانواده، متزلزل میشود و مسئله به این جا هم ختم نمیشود؛ بلکه فساد و هرزه گرى و بى بند و بارى،
به جامعه کشیده خواهد شد. مردى که تمام مسئولیتهاى خانواده به دوش او گذاشته شده، اینک براى ارضاى تمایلات خود باید به هرزگى در اجتماع بپردازد؛ زیرا او هیچگونه امیدى به خانه خود ندارد.
اولین و بزرگترین آسیب را خود زن ناشزه باید متحمل شود. او مرد و شوهر خود را از دست می دهد و خانه اش بی فروغ می شود؛ زیرا مردى که براى نیازهاى خود به خارج از خانه روى آورد، دیگر انگیزه کار و تلاش و اداره زندگى و تحمل مشکلات سنگین آن را ندارد. خلاصه عاقبت این سردى و ناامیدى، فروپاشى کانون خانواده است. البته مفسده عمل آن زن بدینجا نیز ختم نمیشود و بعد از این، نوبت به بی سرپرستى کودکان و بچه هاى خانواده میرسد.
اصولاً زنى که نمی خواهد به هیچ وجه تمکین کند، چرا ازدواج کرده؟ حتماً به ذهن می رسد که قبول داریم زن نباید چنین رویکردى در زندگى داشته باشد، ولى چرا براى علاج این مشکل به زدن متوسل شویم؟
پاسخ این است: کسانى که میخواهند جوّسازى منفى کنند، ابتدا مسئله ضرب و تنبیه را مطرح مىکنند؛ در حالى که دستور اسلام ابتدا موعظه و نصیحت و گفتمان و تعامل است؛ «فعظوهنّ» و اگر مشکل با موعظه هاى فراوان و مکرر حل نشد، قرآن به مرد دستور داده که با زن قهر کند و این قهر
در حدى باشد که محل خواب خود را جدا کند؛ «وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ».
روان شناسان و متخصصان امور خانواده نیز معتقدند که خانمها حساسیت فراوانى به این عمل دارند و این شیوه، یکى از عوامل بسیار مؤثر در کوتاه آمدن خانمها و برگشت صلح و صفا به زندگى زناشویى است. حال اگر این راه علاج هم تا مدتى انجام شد، ولى مؤثر واقع نگشت، آیا باید زن را به حال خود
رها کنیم؛ تا کانون خانواده و جامعه را به تباهى بکشد؟
راه حل سوم، تنبیه بدنى است؛ یعنى ضرب؛ «واضربوهن». قبل از مرحله سوم، شارع میتوانست دستور دهد که مرد به دادگاه و قاضى رجوع کند
و از زن شکایت نماید یا مسئله را با ریش سفیدهاى خاندان خود و خانمش درمیان گذارد؛ ولى آیا علنى کردن خصوصیترین مشکل زناشویى، تا وقتى که راه دیگرى وجود دارد، کار صحیحى است؟
اسلام خواسته تا حد امکان این مشکل در محدوده خانه و خانواده حل و فصل شود و مسائل زندگى شخصى زوجین ورد زبان خاص و عام در اجتماع نگردد؛ زیرا به احتمال قوى، زن و شوهر در آینده، با هم صلح و آشتى می کنند و فقط مسائل خصوصى آنها علنى شده و آبرویشان بر باد رفته است و حریمهاى خصوصى آنها دریده شده که این مسئله، اثر زیادى
در از بین رفتن محبت زن و شوهر نسبت به یکدیگر دارد.
زن و شوهر دعواهایشان را فردا فراموش می کنند و انشاءاللَّه عمرى با یکدیگر خوش و خرم خواهند بود؛ در حالى که اگر این گونه مسائل به بیرون خانه سرایت کند، طعنه ها و سرزنش ها و سرافکندگی ها ادامه پیدا میکند و برخى از افراد جامعه در این مسئله شیطنت میکنند و زن و مرد هم براى این که کم نیاورند، مدام از خود دفاع مىیکنند و این دفاع، چیزى جز بیان نقاط ضعف طرف مقابل، یعنى همسر نیست و نتیجه آن، بزرگ شدن یک مسئله کوچک و از بین رفتن محبتهاست. خداوند نیز ملاحظه این امور را کرده و الا گناه زن
به حدى است که اگر گفته میشد مرد به دادگاه رجوع کند و قاضى زن را تعزیر (محکوم به شلاق) کند، حکمى مطابق قاعده و قانونى بود؛ زیرا کار او مفاسد بزرگى در بر دارد؛ ولى خداوند خواسته است که این مشکل ابتدا در خانه
و به طور خصوصى حل و فصل شود. همه این حرفها با توجه به معناى ظاهرى «ضرب» بود که ضرب در خانه، بهتر از شلاق و تعزیر در خارج از خانه و توسط قاضى است؛ ولى توجه به مقصود دین از ضرب نیز مسئله را دقیقتر و لطیفتر میکند.
#حد_زدن
مراد از ضرب، زدن بی قید و شرط نیست. علامه مجلسى(ره) درباره حد و چگونگى زدن روایتى از فقه الرضاعلیه السلام نقل کرده است؛ «… والضرب بالسواک و شبهه ضربا رقیقا؛ زدن باید با وسایلى مانند مسواک و امثال آن باشد؛ آن هم
با مدارا و ملایمت».
حدیث یاد شده به خوبى نشان می دهد که «ضرب»، باید در پایینترین حد ممکن باشد و نباید اندک آسیبى بر بدن وارد کند. وسیله اى که در این روایت
به آن اشاره شده، چوبى بسیار نازک، مانند مسواک است.
علاوه بر این، شیوه زدن نیز باید ملایم و خفیف باشد؛ به طورى که حتى رنگ پوست، اندک تغییرى نکند. براى اطلاع بیشتر ر.ک: المیزان، ج 5، ص 349 - 351.
همچنین قبل از انجام مراحل قبلى، نیز شخص مجاز به اقدام مرحله بعد نیست و باید مراتب و مراحل مذکور به ترتیب اجرا شوند.
نکته دیگر آن که دستور فوق، جنبه موقت و گذرا دارد و نباید پیوسته باشد؛ زیرا به دنبال این عمل، دو واکنش احتمال میرود؛ یکى آن که زن به حقوق مرد وفادار شود که در این صورت، قرآن مىفرماید: «فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً»؛ «اگر به اطاعت درآمدند، بر آنان ستم روا مدارید»؛ یعنى در صورت تسلیم شدن زن در برابر حقوقى که بر آن پیمان بسته، دیگر برخورد با وى،ظلم و تجاوز است.
واکنش احتمالى دیگر، آن است که او همچنان سرسختى نشان دهد و کانون خانواده را گرفتار تزلزل و بی ثباتى کند که در این حالت در آیه بعد می فرماید: «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللّهَ کانَ عَلیمًا خَبیرًا» نساء (4)، آیه 35.؛ «اگر از جدایى و شکاف میان آن دو (همسر) بیم داشته باشید، یک داور از خانواده شوهر و یک داور از خانواده زن انتخاب کنید (-(تا به کار آنان رسیدگى کنند)-). اگر این دو داور، تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق و سازش آنها با یکدیگر کمک می کند؛ زیرا خداوند، دانا و آگاه است (-(و از نیات همه خبر دارد)-)».
بر این اساس، در آخرین مرحله، گشودن گره را به دست نزدیکان و بستگان قرار می دهد؛ تا در حد ممکن پاى قانون و مراجع قانونى به میان نیاید و کار به نزدیکان و خویشان سپرده شود و آنان نیز با برخوردهاى عاطفى و بررسی هاى عقلانى، در حد ممکن، مشکل را با صفا و صمیمیت حل کنند و خداوند نیز در توفیق اصلاح، آنان را یارى می دهد. این از لطایف احکام و دستورات نورانى قرآن است؛ تا مسئله با سلامت هرچه بیشتر، روال خود را طى کند.