نام ها و القاب حضرت مهدی عج
نام ها و القاب امام مهدی عج را بشناسیم
مراقب مدعیان دروغین باشیم
براي امام مهدي(عج) بيش از 300 لقب ذکر شده از جمله موعود،قائم،منتظَر،وارث،ناطق،خاتم الاوصیا و … که هر يک بر بُعد خاصي از شخصيت و ويژگيهاي اخلاقي و روحي آن حضرت دلالت دارند.
مرحوم نورى در بيان اسماء شريفه امام مهدي (عج)، با استناد به آيات، روايات، كتب آسمانى پيشين، تعبيرات راويان و تاريخنگاران، تعداد 182 اسم و لقب براى حضرت مهدي (عج)، از جمله محمّد، احمد، عبدالله، محمود، مهدى، برهان، حجّت، حامد، داعى، شريد، صاحب، غائب، قائم، خلف صالح، منتظر و ... اشاره کرده است.
در اينجا به برخی از این عناوين و صفات به همراه دلیل نامگذاری اشاره می گردد:
یکی از نامهای مشهور آن حضرت است که تقریبا در همه ادیان آسمانی به آن معروف است. امام سجاد علیهالسلام در تفسیر آیه وَ ما تُوعَدُون، دلیل این نام گذاری را چنین بیان می فرمایند: مقصود، قیام قائم آل محمد(ص) است که وعده ظهور او به همه پیامبران و امتهای گذشته داده شده است. بنابراین، در زیارت آن حضرت آمده است: سلام بر آن مهدی که خداوند وعده داده است که به واسطه او بین همه مردم، وحدت و یکپارچگی ایجاد کند.قائم و مُنتَظَر: صقربن دلف” گوید: از امام جواد(علیهالسلام) شنیدم كه فرمود: امام بعد از من على است، امر او، امر من است و سخن او، سخن من و طاعت او، طاعت من است و امامت بعد از او با فرزندش حسن مىباشد كه امر او، امر پدرش و سخن او سخن پدرش و اطاعت از او، اطاعت از پدرش مىباشد. آنگاه سكوت كرد.عرض كردم: یابن رسول الله! امام بعد از حسن كیست؟حضرت گریه شدیدى كرد و فرمود: بعد از حسن، فرزندش، قائم به حق و امام منتظر است . عرض كردم: یابن رسول الله! چرا قائم نامیده شد؟فرمود: زیرا بعد از آن كه نام ایشان از میان مىرود، اكثر كسانى كه به او اعتقاد دارند از او روىگردان مىشوند، قیام مىكند.
عرض كردم: چرا منتظر نامیده شد؟ فرمود: زیرا غیبتى دارد كه بسیار طولانى است و مخلصین، منتظر او هستند و شك كنندگان، او را انكار كرده و منكران، نامش را استهزا مىكنند. كسانى كه براى ظهورش وقت تعیین مىكنند فراوان مىشوند و كسانى كه درباره او تعجیل دارند هلاك مىگردند و آنان كه تسلیم هستند نجات مىیابند.《 بحارالانوار، ج 51، ص 30》
وارث: در بعضی دعاها و سخنان ائمه علیهم السلام ، از حضرت مهدی(عج) با عنوان وارث یاد شده است. پیامبر اکرم(ص) در خطبه غدیریه می فرمایند: آن حضرت، وارث علوم، کمالات، مقامات و منزلت های همه انبیا و اوصیا و پدران بزرگوارش خواهد بود. به عبارت دیگر، همه آن چه انبیا و اوصیا داشته اند، او یک جا خواهد داشت.
ناطق: یکی از لقبهای معروف امام زمان (عج) لقب «ناطق» است. در زیارت عاشورا آمده است: «ان یرزقنی طلب ثارکم مع امام مهدی ناطق؛ از خداوند متعال درخواست میکنم که توفیق انتقام گرفتن از دشمنان شما را به همراه امام راهنمای ناطق روزی ام کند». لقب ناطق را رسول خدا (ص) به حضرت مهدی (عج) دادند و در حدیثی در معرفی تک تک ائمه اطهار علیهمالسلام، بیان فرمودند. این لقب از آن رو به امام عصر (عج) داده شده است که ائمه قبلی بر اثر تسلط دشمنان، بسیاری از امور و اسرار را نمی توانستند بیان کنند؛ چون خطرهای فراوانی اساس اسلام را تهدید میکرد. اما حضرت مهدی (عج) وقتی ظهور کنند از چنان قدرت و عظمتی برخوردار خواهند بود که تمام طاغوتها را سرکوب کرده، همه علوم و معارف را بدون هیچ گونه نگرانی بیان، و حکم خداوند را جاری میفرمایند.
خاتم الاوصیا: يكي از القاب حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) خاتم الاوصيا (پايان بخش جانشينان پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله وسلم)است. طريف ابونصر گويد: «بر صاحب الزّمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) وارد شدم؛ آن حضرت فرمود: براي من صندل احمر (نوعي چوب خوش بو) بياور. پس براي ايشان آوردم؛ آن حضرت رو به من كرد و فرمود: آيا مرا ميشناسي؟ گفتم: بله. سپس فرمود: من كيستم؟ عرض كردم: شما آقاي من و فرزند آقاي من هستيد. پس آن حضرت فرمود: مقصودم اين نبود! گفتم: خداوند مرا فداي شما گرداند! بفرماييد مقصودتان چه بود؟ حضرت فرمود: «اَنَا خَاتَمُ الاَوْصياءِ وَبِي يدْفَعُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ البَلاءَ عَنْ اَهلي وَشِيعَتي»؛«من خاتم الاوصياء هستم كه خداوند به وسيله من، بلا را از اهل و شيعيانم دور ميسازد»《كتاب الغيبة، ص 246، ح 215؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 441، ح 12》
علاوه بر خاتم الاوصياء از حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) به عنوان «خاتم الائمه» یعنی آخرین امام نيز ياد شده است؛ چنان كه رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله وسلم) ميفرمايد: ««مَعَاشِرَ النّاسِ اِنّي نَبي وَعَلي وَصيي اَلا اِنَّ خَاتَمَ الاَئِمّةِ مِنّا القائِمُ الْمَهْدي…»؛«اي مردمان! من پيامبرم و علي جانشين من. آگاه باشيد كه خاتم الائمه(آخرین امام)، قائم و مهدی از ما است.《فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ص 97》