داستانی واقعی: بازگشت
من مامانمو تو ۱۵ سالگی از دست دادم. تا زمانی که بود خیلی رو مسائل دینیم حساس بود و تقریبا نماز و وضو و … همه رو کامل بهم یاد داده بود و اصرار به رعایت داشت منم بعد رفتنش سعی میکردم انجام بدم تا اینکه دانشجو شدم و اومدم تهران خوابگاه و دلتنگی… بیشتر »